سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای دانش در سایه عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

در دیده ی من بنگر دریاچه ی ساوه

 

 

آیا شما میدانید نظریه تلسکوپ برای اولین بار توسط چه کسی مطرح شد ؟

ممکن است پاسخ دهید : ((خوب معلومه گالیله)) اما این طور نیست گالیله اولین شخصی بود که یک تلسکوپ را طراحی کرد، ساخت و از آن برای رصد ستارگان استفاده کرد ( طبق تاریخ علم غرب). در تاریخ علم بشر، بارها افرادی درباره‌ی نور صحبت کرده‌اند مانند فلاسفه یونان که نظریات مختلفی راجع به نور و ماهیت آن در کتابهای خود آورده‌اند. اما باور عمومی تا قرن هفتم میلادی این بود که نور از چشم موجودات رنده ساطع میشود و این دلیل دیدن اشیا است اما در قرن هفتم اولین شخصی که به طور علمی در کلاس ‌های درس خود این عقیده را نفی کرد و نور را به شکلی که امروز ما آن را می‌شناسیم تشریح کرد امام جعفر صادق(ع) بود.

ایشان در کلاسهای خود بحث‌های بسیاری را درباره نور مطرح ساختند که از آن موارد نظریه ایشان راجع به جمع آوری نور است ایشان گفته‌اند : ((نور از طرف اشیا بسوی چشم ما میاید و از آن نور که از طرف هر شیئی به سوی چشم ما میآید فقط قسمتی به چشم ما می‌رسد و بهمین جهت ما اشیا دور را به خوبی نمی‌بینیم و اگر تمام نوری که از یک شیء دور می‌آید به چشم ما برسد ما شیء دور را نزدیک خواهیم دید و اگر بتوان چیزی ساخت که تمام نور یک شیء دور را به چشم ما بتاباند در صحرا شتری را که در فاصله سه هزار ذرع میچرد در فاصله شصت ذرعی خواهیم دید.)) ( از کتاب مغز متفکر جهان شیعه ترجمه ذبیح الله منصوری(

پس به این ترتیب می‌بینید که بسیار زودتر از گالیله نظریه تلسکوپ یعنی همان وسیله‌ای برای جمع آوری نور مطرح شده بود .

(اگر علاقه مند هستید می توانید با مراجعه به کتاب (رسالت النور) جابر که از شاگردان امام بودند با ابعاد مختلف درس های ایشان درباره نور آشنا شوید(

...
خب فکر می‌کنم همه شما داستان عینک ساز هلندی و گالیله را درباره اختراع تلسکوب شکستی شنیده باشید برای همین از ذکر آن خودداری میکنم و چون می‌خواهیم راجع به ساخت تلسکوپ‌های بازتابی حرف بزنیم فقط مختصرا از تاریخچه تلسکوپ نیوتنی که کمتر به گوش خورده می‌نویسیم :

تا نیمه دوم قرن هفدهم میلادی منجمان از تلسکوپ های شکستی استفاده میکردند که البته خطاهای داشت ( بعدا مفصلا در این باره میگوییم) اما دانشمندان دریافتند که اگر در ساخت تلسکوپ از آینه مقعر به جای عدسی اصلی استفاده کنند مشکلات حل میشود و حتی میتوانند تلسکوپ‌های بزرگتری بسازند آنها همچنین دریافتند که اگر شعاع انحنای آینه را زیاد کنند تا انحنای آینه (تقعر) بخشی از یک سهمی شود، میتوانند بخش زیادی از کجنمای‌های نوری را کاهش دهند، جیمز گریگوری در سال 1663 برای اولین بار سیستمی را بر همین پایه طراحی کرد که البته نتوانست با آن رصدی انجام دهد، پنج سال بعد اولین تلسکوپ انعکاسی توسط ایزاک نیوتن طراحی و ساخته شد تلسکوپ نیوتنی طرح متفاوتی از تلسکوپ گریگوری داشت و نسبتا ساده‌تر بود و این آغاز دوره جدیدی در اکتشافات فضایی بود البته با اینکه فقط چند سال بعد از نیوتن طرح‌هایی با مزایای بیشتر توسط افرادی چون کاسگرین مطرح شد. اما همچنان سادگی طرح نیوتن باعث ادامه پیدا کردن ساخت تلسکوپ نیوتنی مخصوصا در بین منجمان آماتور شد.

داستان تلسکوپ نیوتن هم از این قرار بود که وی پس از کار گریگوری با خود فکر کرد که می تواند با روش بهتری این کار را انجام دهد

نیوتن در اواخر ماه مارس به منزلش در کمبریج برگشت، تمام وسایل ضروری را تهیه نمود و مصمم شد که تلسکوپش را بسازد.

او به جای آینه از یک فلز صاف و صیقلی شده ( که آلیاژ مخصوصی از ترکیب مس و قلع با کمی آرسنیک بود ) استفاده کرد، چون در آن زمان مردم روش ساختن آینه مقعر با نقره اندود کردن یک طرف شیشه را ابداع نکرده بودند. ظرف مخصوصی تهیه و فلز‌ها را در آن ذوب کرد و چون گاز سمی تولید می‌کرد تا آنجا که می‌توانست آن را دور از محل کار خود قرار داده بود. سپس فلز را در قالب ریخت و بعد آن را جلا و صیقل ‌داد تا این که توانست آینه بسیار خوبی بسازد.


آن را داخل لوله پنج اینچی قرار داد و در کانون آینه اصلا آینه تخت کوچکی قرار داد که نور جمع شده از آینه اصلی را به طرف سوراخی روی بدنه لوله منعکس می‌کرد و در آنجا هم یک عدسی شیئی تصویر را بزرگ می‌کرد. پس از آزمایش این تلسکوپ او فهمید که به موفقیت بزرگی رسیده است برای همین نمونه بزرگتری از آن را برای انجمن سلطنتی انگلستان ساخت و اینچنین بود که طرح او در مدت کوتاهی فراگیر شد.

 




یوسف کی ::: یکشنبه 85/2/31::: ساعت 10:4 عصر

توماس ادیسون در سال 1847 در میلان ، Ohio متولد شد . تام در کودگی نتوانست مانند دیگر بچه ها در مدرسه موفق باشد . مادرش تصمیم گرفت او را در خانه تحت تعلیم قرار دهد، تعداد زیادی کتاب به او داد تا مطالعه کند . تام پسری کنجکاو بود . همیشه علاقه داشت که بفهمد که چیزهای اطرافش چگونه عمل می کنند .

دوست داشت که بتواند کاری کند که آنها بهتر عمل کنند . مادرش به وی اجازه داد تا لابراتواری در خانه برایش درست شود تا او بتواند آزمایشات خود را انجام دهد. در هنگام جوانی تام آزمایشگاهی از خودش درست کرد جایی که می توانست ایده ها و نظریاتش را آزمایش کند . بسیاری از چیزها را در این آزمایشگاه اختراع داد . می توانید حدس بزنید که اختراع مورد علاقه اش چه بود؟

گرامافون یا دستگاه ضبط صوت اگر در آن زمان موسیقی گوش دهید، یا باید خودتان آنرا می نواختید و یا به کنسرتها می رفتید . معروفترین اختراع ادیسون چراغ حبابی بود . در آن زمان، مردم از چراغ های نفتی وگازی برای روشن کردن خانه هایشان استفاده می کردند.

ادیسون می دانست که استفاده از الکتریسیته بسیار ساده تر و ارزانتر خواهد بود . مشکل اینجا بود که کسی نمی دانست چگونه باید این کار را انجام دهد .

ادیسون مدت زیادی بر روی ایده اش کار کرد . بسیازی چیزها را استفاده کرد که هیچ کدام عمل نمی کردند . اما او هیچ گاه مایوس نشد و کارش را قطع نکرد ، او ادامه داد تا روزی که توانست آنچه را می خواست بدست آورد . امروز ، شما به سادگی می توانید با فشار دادن کلیدی هز زمان نور وروشنایی را داشته باشید . همچنین ادیسون اولین نیروگاه برق را ایجاد کرد که به 85 مشتری برق می فروخت و توانایی روشن کردن 5000 لامپ را دارا بود . او در سال 1882 در نیویورک این کار را انجام داد . ادیسون همچنین دوربین متحرک را اختراع کرد . هنگامی که شما به تماشا فیلم و یا تلویزیون می روید ، می توانید از ایده و کارهای سختی که انجام داده است تشکر کنید . بسیاری از ماشین های الکتریکی که امروزه در خانه ها یا مدارس دیده می شوند از ایده ها و نظریات ادیسون نشات گرفته اند .

اختراع کردن بهترین چیزی بود که ادیسون به آن علاقه داشت . او ابتدا می اندیشید که اشیاء پیرامونش چگونه کار می کنند، پس فکر می کرد که چگونه می تواند کاری کند که آنها بهتر عمل کنند . که به آن الهام می گویند . اما قسمت مشکل کار اینجا بود که ادیسون باید ایده هایش را در عمل پیاده می کرد طوری که آنها کار می کنند . او انواع چیزها را استفاده می کرد تا در نهایت دقیقا" آن چه را که می خواست می توانست پیدا کند . خود او آنرا سخت کارکردن و نا امید نشدن می دانست او می گفت اختراع " یک درصد الهام گرفتن و 99 درصد پشتکار و جدیت است .


یوسف کی ::: یکشنبه 85/2/31::: ساعت 2:58 عصر


 

داود بن سرحان گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودیم که سدیر صیرفی  بر آن حضرت وارد شد و سلام کرده نشست، امام علیه السلام بدو فرمود:

ای سدیر هیچ گاه مال و ثروت مردی زیاد نشود جز آنکه حجت بر او بزرگ گردد، پس اگر میتوانید آن حجت را از خود برگردانید این کار را انجام دهید! عرض کرد: به چه وسیله ای فرزند رسول خدا فرمود: به اینکه از اموال خود حاجت های برادران خود را برآورید، سپس فرمود: ای سدیر با نعمتهای الهی با حسن مجاورت برخورد کنید و سپاسگزاری از منعم خود کنید و انعام کنید بر کسی که شما را سپاسگزاری کند که چون چنین کند از سوی خدای تعالی مستوجب زیاده و افزونی نعمت گردید، و از سوی برادران تان شایسته خیر خواهی ، سپس این آیه را تلاوت کرد که خدا فرماید: اگر شکر گذارید حتما نعمت را بر شما افزون کنم.

و از معمر بن خلاد از امام هشتم علیه السلام نیز روایت شده که فرمود: در بنی اسرائیل مردی بود که در خواب کسی به نزد او آمد و بدو گفت: نیمی از عمر تو در وسعت و فراخی است و نیم دیگر در عسرت و تنگدستی، اکنون هر کدام را که خواهی انتخاب کن( که کدام و کدام پس از آن باشد) وی گفت: مرا شریکی است ( در زندگی) که باید با او مشورت کنم، و چون صبح شد به همسرش گفت: مردی دیشب به خواب من آمد و به من گفت: نیمی از عمر من در فراخی است و نیمی در عسرت و تنگدستی، اکنون نیم اول را انتخاب کنم یا نیم دوم را؟ زن گفت: نیم اول را انتخاب کن، و چون این کار را کرد دنیا به او روی آورد و هر گاه نعمتی به او میرسید همسرش به او میگفت: همسایه ات فلانی نیازمند است از او دستگیری کرده و احسان کن! و یا می گفت: به فلان خویشاوند نیازمندت کمک کن! و هم چنین پیوسته هر نعمتی به آنها میرسید به نیازمندان کمک کرده و از آنها دستگیری نموده و شکر نعمت را انجام میدادند، و به همین منوال نصف اول عمر ایشان در فراخی و خوشی گذشت، و چون نصف دوم فرا رسید همسرش گفت:

یعنی- خداوند به ما نعمت داد و ما شکر او را انجام دادیم و خدا سزاوار تر است که به وعده خود وفا کند!  و همین کار موجب شد تا نیمه دوم عمر آنها نیز در فراخی و وسعت سپری شود. بدانچه خدا روزی او کرده قانع باشد.  در فضیلت قناعت سخن بسیار گفته اند و از همه جالبتر دو روایتی است که در تفسیر آیه ی شریفه رسیده که خدای تعالی فرماید :  - هر کس کار شایسته ای بکند مرد یا زن ، و با ایمان باشد ما به او زندگانی پاکی می دهیم و سزای آنها را حتما به بهتر از آنچه می کنند پاداش می دهیم.

که از رسول خدا (ص) و امیر المومنین (ع) روایت شده که فرمودند منظور از "حیا ۀ طیبه" قناعت است.

·                    بی نیازی از مردم

درباره این فایده قناعت که موجب بی نیازی از مردم و عزت نفس و آرامش خاطر می شود روایات زیادی با تعبیرات مختلف ولی با یک مضمون رسیده مانند این حدیث نبوی و علوی که فرموده اند:  قناعت مالی است تمام نشدنی . امام صادق فرمودند:  کسی که قانع باشد به آنچه خدا روزی او کرده چنین کسی بی نیاز ترین و غنی ترین مردم است.

 

امام علی (ع) فرمودند:

گنجی بی نیاز کننده تر از قناعت نیست. و یا اینکه فرمود: قناعت سر بی نیازی است.

خدای تعالی به داود علیه السلام وحی کرد که ای داود من پنج چیز را در پنچ چیز قرار داده ام و مردم در پنج چیز دیگر آن را جستجو میکنند و آنرا نمی یابند:

 

1- علم را در گرسنگی و تلاش نهادم، و مردم آنرا در سیری و راحتی جستجو می کنند و آنرا نمی یابند.

2- عزت و سربلندی را در اطاعت و فرمانبرداری خود نهادم، و آنها آنرا در خدمتکاری فرمانروایان  می جویند و آنرا نمی یابند.

3- غناء و بی نیازی را در قناعت نهادم، ولی مردم آنرا در زیادی مال می جویند و نمی یابند.

4- رضا و خشنودی خود را در خشم نفس نهادم،و ایشان در خشنودی نفس می جویند و نمی یابند.

5- راحتی و آسایش را در بهشت قرار دادم، و مردم آنرا در دنیا می جویند و نمی یابند.

 

 




یوسف کی ::: شنبه 85/2/30::: ساعت 11:57 صبح

 

ریاضیات، مخصوصاً در رشته جبر انجام داده به طوری که هیچ یک از ریاضی دانان قرون وسطی مانند وی در فکر ریاضی تاثیر
نداشته اند.

خوارزمی کارهای دیوفانتوس را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت، خود نیز کتابی  در این رشته، بنام (جبر و مقابله) نوشت معمولاً در حل معادلات، دو عمل معمول است، خوارزمی این دو را تنقیح و تدوین کرد و از این راه به وارد ساختن جبر به مرحله علمی کمک شایانی انجام داد.

خدمت شایان دیگر خوارزمی به جهان علم این است که وی حساب هندی و ارقام هندی را در دنیای متمدن انتشار داد و اروپائیان را با استعمال صفر برای نشان دادن مرتبه خالی آشنا ساخت. هنگامی که در قرن دوازدهم کتاب خوارزمی به زبان لاتین ترجمه شد، این ارقام، که به غلط «ارقام عربی» نامیده می شود از طریق آثار فیبوناتچی به اروپا وارد گردید. همین ارقام است که انقلابی در ریاضیات به وجود آورد و هر گونه اعمال محاسباتی را مقدور ساخت. باری کتاب جبر و مقابله خوارزمی قرنها در اروپا ماخذ و مرجع دانشمندان و محققین بوده و یوهانس هبسپانیس و گراردوس کرموتسیس و رابرت چستری در قرن دوازدهم هر یک آن را به زبان لاتین ترجمه کردند.

 خوارزمی در سایر رشته های علوم و مخصوصاً نجوم هم کارهای جالب و سودمندی انجام داد. از جمله دو کتاب در اصطرلاب نوشت. اطلسی از نقشه آسمان و زمین تهیه کرد و  نقشه های جغرافیایی بطلمیوس را اصلاح کرد. 

این دانشمندان بزرگ در سال 820 ـ م (زمان خلافت بنی عباس در بغداد) در حدود بین سالهای 200- 195 هجری کتابی بنام جبر و مقابله را نوشت که در آن به هیچ وجه از حروف و علامات استفاده نشده بود ولی حل معادلات را بدو طریق که ما امروز جمع جبری ـ عمل متشابه و نقل جمعی از یکطرف به طرف دیگر می نامیم انجام می داد. اگر نتوانیم محتوای این کتاب را هنوز علم جبر جدید بنامیم، از آنجا که اساس این کتاب بر استفاده از علائم اختصاری بوده است می توان لااقل پیدایش آنرا یکی از مراحل مهم علم جبر دانست. برای رسیدن به نتیجه قطعی فقط  می بایست یک قدم برداشت، از  قرار معلوم این قدم چندان سهل نبوده است زیرا مدت هفت قرن و نیم طول کشید تا این کار آخری نیز انجام شد.

بنابراین خوارزمی نخستین کسی است که علم جبر را پایه گذاری نموده و یکی از مراحل مهم این علم را پیدا نموده است.

استخراج التاریخ زیج اول و زیج ثانی که این دو زیج بسند هند معروف و محل اعتماد اهل فن بوده است.

 دیگر صوره الارض یا رسم افریقّیه می باشد: عمل الاسطرلاب، مختصر من الحساب و الجبر و المقابله که در لندن چاپ شده که مشهورترین تالیفات اسلامی علم جبر همین کتاب جبر و مقابله خوارزمی است که ظاهراً پس از اطلاع از علم جبر در یونان و ایران و هند جبر عربی را استخراج کرد، همانطور که زیج خوارزمی جامع افکار و آرای علمای هند و ایران و یونان در آن موضوع می باشد، و شارحین اسلامی کتاب خوارزمی را مکرر شرح  داده اند.

 

دیگر استخراج تاریخ الیهود و اعیادهم (تاریخ یهود و عیدهای آنان). بهر حال کتب یونانی (فلسفی و علمی) چون این علوم بیگانه به عربی ترجمه می شد و حساب هم جزء آن علوم ترجمه و رایج گشت و مهندسان و هیئت شناسان حساب آموختند. ولی کسی که فقط متخصص در حساب باشد میان مسلمانان کم بوده از بزرگترین ماثر تمدن اسلام آنکه حساب هندی و ارقام هندی را در دنیای متمدن انتشار دادند عربها این ارقام را هندی می گویند، زیرا از هندیها آموخته اند و فرنگیها آنرا عربی می نامند چون از عربها گرفته اند.

نخستین کسی که این ارقام را از هندی به عربی انتقال داد، ابوجعفرمحمدبن موسی خوارزمی مذکور در فوق می باشد که او در جدولها رقم های هندسی را بکار برد و این کار در سال 197 هجری قمری انجام گرفت، و این جدولها مبنا و ماخذ کارهای منجمان بود، و از همان کلمه الخوارزم اروپائیان لفظ الگوریزم را ساخته اند.

در زبان های اروپائی که اساس محاسبه بر مبنای اعشاری ده را الگوریتم می گویند اصل آن همان کلمه الخوارزمی است. پیردوسو می نویسد: «در همان زمانی که پادشاهان باهوش و پرسخاوت عرب مطالعات علمی را تشویق می کردند، هفت قرن تمام اروپا محکوم باین بود که بار جهل و نادانی را حمل کند و یکی از علائم جهل و نادانی این دوران غم انگیزاینکه لوتر جانشین شارلمانی امر داد که نقشه جهان نمای اجدادش را که بر روی نقره حک شده بود خرد کنند تا بتواند به سربازان خود جیره و مواجب بدهد. سال یکهزار میلادی نزدیک می شد سالی که پیامبران متعدد آن عصر به عنوان خاتمه جهان پیش بینی کرده بودند، پس اصلاح چه فایده دارد؟ و منظور از جمع کردن چیست؟»

 

این کلمات وحشت انگیز سخنانی بود که روحانیون مسیحی و کشیشها از روی منابر به مردم آموختند. مغان و ساحران و رمالان و غیبگویان بهترین پیشگوئیها را می کردند، یک نوع جنون دسته جمعی و عمومی بر مردم جهان که از نظر شدت غم و اندوه می لرزیدند مسلط شده بود.

لکن در این هنگام که اروپا را خرافات و جهل و نادانی فرا گرفته بود که در نتیجه آن فقر و مسکنت و بدبختی آنان را بدیار نیستی می کشانید، طلوع اشعه درخشان علم و معرفت و فرهنگ اسلام و مسلمین به وسیله دانشمندان اسلامی جهانیان را روشن می کرد، و در علوم و فنون تا چندین قرن استاد اروپا بوده اند.

خلاصه آن که مسلمین در وضع و شرح علوم از جمله علم جبر حق تقدم داشتند زیرا از ترجمه علوم یونانی دو کتاب که در علم جبر که یکی تالیفات: یوفانتوس و دیگری تالیف ابرخس بوده و به عربی ترجمه شده بود بسیار ناچیز بوده است، چنانکه اکنون علمای فن هم پس از بررسی و تحقیق و تدقیق در این موضوع تشخیص داده اند که دو کتاب مزبور (در علم جبر) که از یونانی به عربی ترجمه شده چیز مهمی نبوده و اساس علم جبر را مسلمانان و عربها وضع کرده اند و اروپائیها علم جبر را از کتبی که مسلمین نوشته اند استفاده کرده اند.

دیگر از کتب مهم ابوجعفر محمدبن موسی خوارزمی کتاب مفاتیح العلوم است که کتاب مهم و ارزنده ایست.

از زندگی خوارزمی چندان اطلاع قابل اعتمادی در دست نیست. خوارزمی در حدود سال 780 میلادی در خوارزم متولد شد و در حدود 848 میلادی درگذشت.

 

 

 




یوسف کی ::: شنبه 85/2/30::: ساعت 11:52 صبح

 

 

 

 خورشید و صد بیلیون ستاره ی دیگر به اضافه ی مقدار زیادی ماده میان ستاره ای ، به اضافه ی تعداد زیادی سحابی ، شیئ را می سازند که به کهکشان ما (یا راه کهکشان ها ) موسوم است

مطالعه توضیح ستارگان در کهکشان ما نشان داده است که این مجموعه عظیم به قرص کم و بیش پهن شده ای شباهت دارد در حقیقت آن را اغلب به سنگ آسیابی عظیم یا عدسی دوسو کوژی تشبیه می کنند .

کهکشان ما چون از بالا نگاه شود ، دایره ای شکل به نظر می رسد و ستارگان در آن الگویی مارپیچی را پدید می آورند . چون از کنار به آن نظر شود نازک بودن آن آشکار می گردد .

قابل قبول ترین رقم برای قطر کهکشانها 100000 سال نوری است حداکثر ضخامت آن در حدود 10.000 تا 15.000 سال نوری بر آورده شده است .

خورشید با منظومه سیاراتش ، جایگاه بی اهمیتی را در آن اشغال می کند . منظومه شمسی به فاصله تقریبی 30.000 سال نوری از مرکز و خیلی نزدیک به صفحه معدل النهار کهکشانی قرار گرفته است .

چون از سیاره ی کوچک خود به این انبوه ستارگان نگاه کنیم ، دو منظره ی متمایز را خواهیم دید . در امتداد موازی با قطب کهکشان در نتیجه نازک بودن کهکشان ، ستارگان به زمینه ای تاریک دیده می شوند . دید موازی با صفحه ی معدل النهاری ، متفاوت است . ستارگان نزدیکتر به نوار نورانی کم سویی (راه کاهکشان ) دیده می شوند که خود محصول نور بیلیونها ستاره ی موجود در قسمت ضخیم کهکشان ماست .

پس این نوار نورانی ، از امتداد صفحه ی معدل النهار کهکشان ما حکایت می کند .

شکل و ابعاد کهکشان ما را می توان از روی مطالعه ی   ستارگان به دست آورد.

یکی از نخستین تلاشهایی که در این راه انجام شد بوسیله منجم هلندی یاکدبوس کاپتین (1922-1851 ) صورت گرفت . روش او از چهار مرحله تشکیل می شد .

1.      پیدا کردن تعداد نسبی ستارگان قدر مطلقها مختلف در فضای نزدیک به خورشید.

2.      پذیرفتن این نکته که همین اعداد نسبی ، یعنی همین ترکیب، در فضای دور از خورشید نیز درست است .

3.      محاسبه اینکه در هر امتداد چند تا از هر گروه باید وجود داشته باشد تا عده و ا    واقعی ستارگان در آن زاویه ی خاص توضیح داده شود .بدین طریق فاصله تا لبه ی کهکشان در آن امتداد معلوم گردد.

تجزیه و تحلیل جدید ، تصحیحی را به خاطر اثر ماده ی میان ستاره ای در محاسبات کاپتین وارد می کند و به شکل عدسی دوسو کوژی  به قطر 100.000 سال نوری ، که بیشتر بدان اشاره شد ، دست می یابد . روش دیگر برای بر آورد اندازه کهکشان ما ، بر خوشه های ستاره ای کروی مبتنی است. 

خوشه ی کروی ، چنانکه از نامش بر می آید ، انبوهی از ستارگان است که به شکل کره ای گرد هم  آمده اند .

یکی از زیباترین خوشه های کروی ، که به دشواری به چشم برهنه می آید ، M13  در صورت فلکی جاتی است . مطالعات تلسکوپی آشکار نمی سازد که این خوشه ی کروی اقحاط  از بیش از 500.000 ستاره تشکیل شده است . که 50.000 آن را تک تک می توان شمرد . عده ی باقیمانده را فقط می توان تخمین زد ، زیرا به قدری نزدیک به یکدیگرند که شمردن  آنها امکان پذیر نیست.

بسیاری از خوشه های کروی دارای ستارگان RR- شلیاقی هستند .

مطالعه ی فاصله ی بیش از یکصد خوشه ی کروی معلوم می کند که توزیع آن به صورت گویی گرداگرد کهکشان ما است و راه کاهکشان این گوی را به دو نیمه می کند . قطر این گوی کاملاً با مقدار راه کاهکشان (100.000 سال نوری) مطابقت دارد و این معرفت ما از اندازه ی کهکشان را تأیید می کند .

                                                       

 با آرزوی موفقیت.

 

 

 




یوسف کی ::: شنبه 85/2/30::: ساعت 11:44 صبح


یا اباصالح المهدی


یکی از مطالبی که کم و بیش مورد سؤال واقع می‏شود این است که چرا ما حضرت بقیة‏اللّه‏، امام زمان(ع) را در مقام دعا و ندبه با کنیه "اباصالح می‏خوانیم؟" آیا ایشان فرزندی به نام صالح دارند که او را اباصالح می‏خوانیم و یا علت و سبب دیگری دارد که ما نمی‏دانیم؟


معنای لغوی أب

کلمه أب در لغت عرب به معنای پدر آمده است. بدین جهت برخی از مردم تصور می‏کنند که عبارت أباصالح در حالت ترکیبی باید به معنای پدر صالح باشد تا معنی و مفهوم جمله صحیح گردد.
برای رفع این شبهه برخی از مؤمنین هم در مقام جواب برآمده و چنین اظهار داشته‏اند که: چون امام زمان(ع) با تشکیل زندگی خانوادگی، فرزندی به نام صالح دارند، بدین جهت او را با کنیه1 اباصالح می‏خوانیم.
لکن به نظر می‏رسد که اینگونه جوابها از حقیقت حال و واقعیت آنچه هست پرده برنمی‏دارد، چون راهی برای درک چگونگی زندگانی امام زمان(ع) و پی‏بردن به این موضوع که آیا آن حضرت به‏طور یقین فرزندی به نام صالح و غیره دارند یا نه، وجود ندارد؛ زیرا آنچه که از منابع معتبر به دست آمده این است که کیفیت زندگانی و همچنین مسکن و مأوای آن حضرت، همانند خودشان، برای ما مستور و پنهان است و بر همین اساس می‏گوییم که جواب یاد شده توجیه مطلوب و دلپسندی به نظر نمی‏آید.


تحقیق عمیق‏تر

القاب و صفات و کنیه‏هایی که برای پیامبر اسلام و اهل بیت آن حضرت در روایات و دعاها به کار رفته است هر کدام معنی و مورد خاصی دارند، مثلاً کلمه "امین" که یکی از القاب معروف پیامبر اسلام(ص) است به‏طور یقین به خاطر کمال امانتداری و امین اسرار و اموال مردم بودن به آن حضرت گفته شده است. هدف از به‏کار بردن کنیه "أَب" و "أُم" برای افراد، اثبات پدر یا مادر بودن آن اشخاص است نسبت به مضاف‏الیه‏شان، مانند ابوالحسن (پدر حسن)، ابو جعفر (پدر جعفر)، ام داوود (مادر داوود)، لکن از نظر لغت عرب این‏طور نیست که کلمات یاد شده (أَب و أُم) همیشه به معنای پدر و مادر باشد، بلکه گاهی به معنای صاحب و مالک و کنه و اساس شی‏ء می‏باشد مانند: ابوالفضل، ابوتراب، ام‏القری، ام‏الفساد و امثال آن که به‏طور یقین هیچ‏کدام آنها در معنای پدر و مادر به کار نرفته است. چون حضرت ابوالفضل(ع) پسری به نام فضل نداشته است که ابوالفضل ـ در این مورد ـ به معنای پدر فضل باشد. علی(ع) نیز فرزندی به نام تراب نداشته است که آن حضرت پدر تراب باشد و همچنین است کلمه أُم‏القری که کنیه معروف شهر مکه است، چرا که شهر مکه فرزندی نداشته است که مادر آن باشد.
پس با توجه به مطالب گذشته معلوم می‏گردد که در برخی از موارد کلمات یاد شده (أَب و أُمّ) معنای دیگری دارند که غفلت بعضی از مردم از آنها سبب شده که سؤال و جوابهای بی‏شماری را به دنبال داشته باشد. مثلاً کلمه أُمّ، علاوه بر معنای ظاهری مادر، در معنای کُنه و اساس شی‏ء هم استعمال شده است مانند: أُم‏القری و أُم‏الفساد که به‏طور یقین جمله نخست (ام‏القری) به معنای اساس و مرکز شهرها و سرزمین‏ها و جمله دوم (امّ‏الفساد) هم به معنای ریشه و اساس فساد و تباهی می‏باشد. همچنین کلمه أب هم اینطور نیست که همه جا به معنای پدر بوده و در آن معنی به‏کار رفته باشد بلکه در برخی از موارد معنای دیگری هم دارد که در پاره‏ای از آیات و روایات و دعاها در آن معانی به‏کار رفته است.


امام زمان(ع) را چه وقت "اباصالح" بخوانیم؟

شکی نیست که وقتی با خداوند متعال مناجات می‏کنیم و نیازها و احتیاجات خود را به محضر مقدسش عرضه می‏داریم همسو و متناسب با نیازمان نامها و صفات مقدس او را بر زبان می‏آوریم مثلاً در مقام طلب مغفرت از ساحت مقدس خداوند متعال او را "یا غفّار" و در مقام طلب نمودن روزی حلال و فراوان با کلمه یا رزاق و در مقام درخواست ثبات قدم و استوار و پایدار ماندن در راه حق او را با جمله یا "مقلب‏القلوب و الابصار" و امثال آن می‏خوانیم. بنابراین برای اجابت دعا و قبولی مناجات با خداوند متعال، راه و رمز و اوقات و ساعات خاصی وجود دارد که پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت آن حضرت آنها را در میان احادیث و روایات معتبر به ما تعلیم فرموده‏اند به گونه‏ای که حتی دعای صبح و شام و دعای اول و آخر هفته و ماه و سال و چند و چون آن را هم یاد داده‏اند. حال باید دید که دعای معروف گم شدگان در صحرا و بیابان را که در روایات آمده است و همچنین کنیه معروف اباصالح(ع) را در کجا و چه وقت باید خواند؟
از امام باقر(ع) و همچنین از امام صادق(ع) روایت کرده‏اند که فرموده‏اند:
"إذا ضللت فی‏الطریق فناد "یا صالح" أو "یا أبا صالح" ارشدنا إلی الطریق رحمکم‏اللّه‏"
اگر در دشت و صحرا از جاده منحرف شده و راه گم کردید پس "صالح" و یا "أباصالح" را صدا کن و بگو: "ای صالح" و یا بگو "ای اباصالح" ما را دریابید و راه را بر ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت فرماید.
و روی همین اساس است که علمای ربّانی و مؤمنین پیرو اهل بیت(ع) در جلسات و اجتماعات معنوی و پر شورشان، آن هم نه فقط در حال گم شدن در دشت و صحرا، بلکه در همه گمراهیهای فکری و عملی و علمی و نابسامانیهای مادی و معنوی در غیبت کبری، امام زمان أباصالح(ع) را به کمک و یاری می‏طلبند.
ممکن است پرسیده شود: چرا در برخی از موارد مانند گم کردن راه و درمانده شدن در صحرا و بیابان امام معصوم(ع) و یا علمای ربّانی، ما را به جای گفتن "یااللّه‏" و مانند آن، به گفتن "یا صاحب‏الزمان" و "یا اباصالح المهدی ادرکنی" و... سفارش کرده‏اند، حال آن‏که خداوند متعال در فریادرسی مهربان‏تر و نیرومندتر از امام زمان(ع) است؟
جواب این پرسش را می‏توان چنین بیان کرد که چون امام زمان(ع) خلیفة‏اللّه‏ و حجت خداوند متعال در میان مردم و راهنمای ایشان است بدین جهت در مقام گم کردن راه و گم شدن در دشت و صحرا و یا متحیّر ماندن در امور دیگر به مدد خواستن از امام زمان(ع) توصیه و سفارش کرده‏اند. چرا که خداوند سبحان، ایشان را برای ارشاد و راهنمایی مردم برگزیده است و آن حضرت جهت ارشاد و راهنمایی و صعود به مدارج عالی ایمان و خوشبختی بهترین راه‏گشا و برترین هدایتگر است بنابراین کمک خواستن از امام زمان به منزله کمک گرفتن از خداوند متعال است.
بر این اساس است که در دوران غیبت کبری، علمای ربّانی، در موارد بی‏شماری برای عرض حاجت و رفع گرفتاری خویش به امام زمان(ع) متوسل می‏شوند. زیرا ایشان بر این مطلب یقین دارند که امام زمان(ع) اگر چه بنا به علل و عوامل بیشماری از نظرها غایب است ولی حال و احوال مردم از نظر ایشان پنهان نیست، چنانکه در نامه معروف آن حضرت که در سال 410ق. به شیخ مفید ارسال داشته‏اند آمده است:
ما به همه اخبار شما آگاهیم و هرگز احوال و غم و شادی شما بر ما پوشیده و پنهان نیست.

 بنابراین چقدر زیباست که انسان در مقام گرفتاری و گم‏کردن راه و جاده و یا مسیر مادی و معنوی زندگی

 به ساحت مقدس حجت حق، امام زمان(ع) متوسل شود و با گفتن جمله‏های دلنشین و آرام‏بخشی

چون: "یا صاحب‏الزمان ادرکنی"، "یا فارس‏الحجاز و یا اباصالح‏المهدی أغثنی" از آن حضرت کمک و

 یاری درخواست نماید. چرا که در حال حاضر امام زمان(ع)، حبل‏اللّه‏ و واسطه فیض میان خدا و مردم

 است، پس متوسل شدن به پیامبر و ائمه اطهار و امام زمان(ع) به معنای دق‏الباب کردن در رحمت و هدایتگر خداوند متعال است.
البته این نکته را هم باید دانست که گم شدن و از خود بی‏خود شدن و یا به عبارت دیگر گم کردن راه لازم نیست که فقط راه مادی و دشت و صحرا باشد بلکه اگر کسی از نظر فکر و عقیده و ایمان و اعتقاد هم، جاده و راه را گم کرده باشد، سزاوار است که در این‏گونه موارد هم به ساحت مقدس آن حضرت توسل جوید و آن حضرت را به کمک و یاری بخواند.
وقتی فرزندان و اهل خانه لیاقت حضور آن پدر را بازیابند و پدر نیز قابلیت حضورش را در آنان احساس کند به منزل خود باز می‏گردد. بر همین اساس است که گفته می‏شود: منتظران مصلح خود باید صالح باشند. یعنی صلاحیت و قابلیت حضور او را داشته باشند، چرا که بی‏صلاحیت و بی‏آن‏که قابلیت حضور باشد، انتظار بازگشت و مراجعت کسی را داشتن معنا ندارد.



 

 




یوسف کی ::: شنبه 85/2/30::: ساعت 11:25 صبح

سازنده خط میخی پارسی باستان کیست ؟

کهن ترین نبشته هایی که به این خط به دست ما رسیده اند یکی لوح های زرین اریارمنه و ارشام و سنگ نبشته های منسوب به کورش بزرگ در پاسارگاد می باشند. متن لوح زرین آریارمنه چنین است:

اریارمنه شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،پسر چیش پیش شاه،نوه هخامنش.اریارمنه گوید، این کشور که من دارم، دارای اسبان خوب و مردان خوب است، خدای بزرگ اهورامزدا به من داد. به خواست اهورامزدا من شاه در این کشورم. اریارمنه شاه گوید،اهورامزدا مرا پشتیبانی فرمایاد.

لوح زرین ارشام پسر اریارمنه، با تفاوتی بسیار ناچیز دارای همان متن لوح اریارمنه است.و نبشته منسوب به کورش تنها از چهار واژه درست شده است. که در پاسارگاد در چهار جا تکرار شده است:

من کورش،شاه هخامنشی.

اکنون که کهن ترین نبشته ها را به خط پارسی باستان شناختیم. باید به چند پرسش هم پاسخ داده شود.

۱- آیا پارسی باستان را باید در تاریخی پیش از اریارمنه جستجو کرد؟

۲-آیا این خط در زمان اریارمنه یا کورش درست شده است؟

۳-یا خط میخی پارسی باستان در روزگاری پس از اریارمنه و ارشام و کورش پدید آمده است و از این روی نبشته های منسوب به این سه شاه نمی توانند از خود آنان باشند.

بی گمان اگر تنها به پرسش سوم پاسخ داده شود، به پاسخ دو پرسش نخست نیز خواهیم رسید.

میدانیم که هخامنشیان حدود700 پیش از میلاد، به رهبری هخامنش حکومت کوچکی در پیرامون کوه های بختیاری و مسجد سلیمان امروز بنیان گذاشتند. چیش پیش،پسر و جانشین هخامنش،موفق به گسترش قلمرو هخامنشیان شده و به عنوان شاه انشان شهرت پیدا کرده بود،به هنگام مرگ سرزمین های زیر فرمانروایی خود را میان دو پسر خود اریارمنه و کورش،نیای کورش بزرگ،تقسیم کرد. پارس از آن اریارمنه شد و بخش غربی فرمانروایی از آنِ کورش. در شاخه شرقی،پس از اریارمنه،حکومت به پسرش ارشام،پدربزرگ داریوش رسید و در شاخه غربی،پس از کورش پسرش کمبوجیه،پدر کورش بزرگ حکومت را به دست گرفت. کورش بزرگ توانست با نام نخستین شاه نیرومند هخامنشی،فرمانروایی بزرگ هخامنشیان را تثبیت کند وتقریبا ارشام را از عنوان  بیندازد. شش سال پس از کورش،با مرگ پسر و جانشینش کمبوجیه،داریوش توانست در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، در حالی که هنوز پدرش و ویشتاسپ و پدر بزرگش ارشام زنده بودند،فرمانروایی بر امپراطوری جهانی هخامنشیان را به شاخه خود انتقال دهد.اکنون به پرسش سوم برمی گردیم. به نظر می رسد که در زمان فرمانروایان پیش از داریوش خط میخی پارسی باستان وجود نداشته و سنگ نبشته های منسوب به اینان وسیله شخص دیگری پدید آمده اند.

۱-در لوح زرین منسوب به اریارمنه،این شاه خود را شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس می خواند،اگر بپذیریم در آغاز از صفت بزرگ، به رسم همه شاهان، به طور سمبولیک استفاده شده است، نویساننده این لوح در ادامه با یک تیر دو نشان زده است: هم جد بزرگوارش را شاه خوانده است و هم نخواسته است این واقعیت را که فقط او شاه در پارس است انکار کند. خود اریارمنه هرگز نمی توانست. با وجود برادرش،کورش شاه(شاه در بخش غربی فرمانروایی هخامنشیان)، خود را شاه شاهان بخواند. زیرا کسی می توانست خود را شاه شاهان بخواند که بر چندین شاه فرمانروایی بی چون و چرا داشته باشد. نگرانی دیگر این که اریارمنه، با توانایی محدودی که داشته، نمی توانسته است پدپد آورنده خطی باشد که از آن تنها یک لوح بر جای ماند.

۲- اگر در زمان اریارمنه خط میخی پارسی باستان وجود می داشت، لازم می بود که علاوه بر لوح زرین، نشانه های دیگری از این خط به دست آید. بررسی های باستان شناسان دست کم تا به امروز نشان داده اند که امکان دست یافتن به چنین نوشته ای تقریبا وجود ندارد.

۳- اگر در زمان ارشام خط میخی پارسی باستان وجود می داشت و لوح زرین منسوب به او از آن خود او می بود، او نمی توانست، با وجود حضور شخصی مقتدر مانند کورش بزرگ، خود را شاه شاهان بخواند، می دانیم که ارشام در برابر قدرت کورش حتا عنوان شاهی خود را از دست می دهد و در زمان کورش بزرگ فرمانروایی، عملا و منحصرا از آنِ شاخه غربی هخامنشیان می شود.

۴-اگر اریارمنه و ارشام، نیاکان داریوش، به راستی شاه شاهان می بودند، چگونه داریوش در سنگ نبشته های خود، با وجود زنده بودن پدر و پدر بزرگش خود را شاه شاهان می نامند؟

۵-اگر خط میخی پارسی باستان در زمان کورش بزرگ وجود می داشت، لازم می آمد که در منشور مشهور او از خط میخی پارسی باستان هم استفاده می شد، یا نوشته های زیادی از زمان پرتحرک او به خط میخی پارسی باستان برجای می ماند.

۶-اگر در زمان کورش بزرگ خط میخی پارسی باستان وجود می داشت، بیشتر از اریارمنه و ارشام، او می توانست خود را شاه شاهان بخواند، اما در همه نبشته های منسوب به او تنها این چهار واژه آمده است: منم کورش شاه هخامنشی. این عبارت دروغ نیست، اما در مقایسه با لوح های اریارمنه و ارشام، در ارتباط با کورش بزرگ حق مطلب ادا نشده است.

۷- هزوارش ها پس از سنگ نبشته داریوش در بیستون ساخته شده اند. واژه شاه بیش از 100 بار در بیستون تکرار می شود، که اگر به صورت هزوارش نوشته می شد، در بیستون،۶۰۰ نشان خط میخی پارسی باستان کم تر کنده می شد . همچنین از هزوارش ها تنها هزوارش شاه در سنگ نبشته های(به غیر از بیستون) داریوش آمده است و پپداست که دیگر هزوارش ها پس از داریوش فراهم آمده اند. بنابر این دامن و آستین لباس کورش به راستی نمی توانسته اند در زمان خود او دارای نبشته ای به خط میخی پارسی باستان و استفاده از هزوارش شاه باشند.

همچنین داریوش بزرگ در بند 70 متن ایلامی در بیستون، خود را پدپد آورنده خط آریایی می داند. ترجمه بند ۰۷ متن ایلامی چنین است:

۱-دایوش شاه گوید: با

۲- یاری اهورامزدا خطی درست کردم

۳- از نوعی دیگر(یعنی) به آریایی

۴- آن که پیش از این نبود، هم بر روی لوح های گلی،

۵-هم بر روی پرگامنت. همچنین

۶-امضا و مهر کردم.

۷- این خط نوشته شد و برایم

۸- خوانده شد. سپس فرستادم

۹- این خط را به همه کشور ها.

۱۰-مردم این خط را آموختند.

مجموع این دلایل ثابت می کند که پیش از داریوش بزرگ خط میخی پارسی باستان وجود نداشته و این خط به دستور داریوش برای اینکه جوابگوی امپراطوری چند ملیتی ایران باشد به یکباره ابداع گردید.

    چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست

    چون هست به هر چه هست نقصان و شکست

    انگار که هر چه هست در عالم نیست

    پندار که هر چه نیست در عالم هست




یوسف کی ::: یکشنبه 85/2/24::: ساعت 3:14 عصر

<      1   2   3      
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 15


کل بازدید :25787
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
یوسف کی
مدیر :یوسف کیقبادی همه جوره در خدمت هستیم
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
 
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<